نیکا نیکا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

نیکا فرشته آسمونی

و اما عشق ...

فردا روز ولنتاینه ، روز عشاق به مناسبت این روز : عشق زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود؛ فضیلت ها و تباهی ها در همه جا شناور بودند. آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند. روزی همه فضابل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه.   ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛. مثلا" قایم باشک؛ همه از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد من چشم می گذارم من چشم می گذارم. و از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد. ...
24 بهمن 1389

این روزهای ما

این روزها دخترکم اعجوبه ای شده برای خودش ... هر روزمان را پر از خنده و شادی می کند و البته حیرت ... چرا که باورمان نمی شود این همان نیکایی است که یکسال پیش گردنش را هم نمی توانست بالابگیرد ... حالا او تمامی حرفهای ما را می فهمد و عکس العمل نشان می دهد در مقابل سوالاتمان سر تکان می دهد و با اینکه هنوز نمی تواند حرف بزند ولی با زبان بی زبانی همه درخواستهایش را به ماحالی می کند ....دنیای او کوچک ولی زیباست ، پر از شادی است ، پر از بازی است و پر است از نیاز ... نیاز به محبت ، توجه ، بازی کردن ، شادی ، تغذیه و رسیدگی راستی دخترک ما برای دیگر تقریباً راه می رود ... در واقع فقط دوست دارد راه برود البته با هر پنج قدم سقوط می کند و دوبا...
20 بهمن 1389

عکسای آتلیه

سلام سلام صد تا سلام الوعده وفا .. بالاخره عکسای آتلیه دخملی را گرفتیم و امروز می خوام عکسا رو توی وبش هم بذارم .. البته باید خدمتتان عرض کنم عکسایی که مشاهده خواهید کرد با زحمات و عرق ریختنهای فراوان من و آقای پدر در پشت صحنه که شامل انواع شکلک و ورجه وورجه کردن می باشد تا نیکا خانوم یه لبخند کج و کوله تحویل آقای عکاس بدهند و آقای عکاس هم اگه تونست شکار لحظه ها کند : زیاد صحبت نمی کنیم و می ریم سراغ عکسا : اینجا بچم داره لی لی حوضک می خونه( این همون شکار لحظه هاست که گفتم ) در ضمن عکسا اسکن شده است اگه کیفیتش پایینه ببخشید از این بهتر نتونستم اسکن کنم . بقیه عکسا رو هم در ادامه مطلب ببینید .. ...
14 بهمن 1389

برای خودم که هیچ وقت یادم نرود

در ادامه مطلب قبلی یه متن خیلی زیبا توی یکی از وبلاگها خوندم که خیلی به دلم نشست و با اجازه نویسنده اش من هم می خوام اینجا بذارم که هیچ وقت یادم نره :   " این کودکان، فرزندان شما نی اند، آنان پسران و دختران اشتیاق حیاتند و هم از برای او.  از شما گذر کنند و به دنیا سفر کنند، لیکن از شما نیایند. همراهی تان کنند، اما از شما نباشند. به آنان عشق خود را توانید داد، اما اندیشه تان را هرگز.  که ایشان را افکاری دیگر به سر است، تفکراتی از آن خویشتر. شما جسمشان را مأوایی توانید داد، اما روحشان را نه، که روح آنان ساکن خانه های فرداست و دیدار فردا بر ...
10 بهمن 1389

یک هفته باهم بودن

باسلام یک هفته است که یک روز در میان خونه بودم و تازه بعد از مدتها فهمیدم دخترم چقدر بزرگ شده چقدر عاقل شده و چقدر همه چیز را می فهمد و درک می کند و دلم بیشتر می گیرد که چه حیف که دخترم سیزده ماهه شد و من هفت ماه از بزرگ شدنش را نفهمیدم ..   در این یک هفته چیزهای جدیدی در وجود نیکا دیده ام ... نگاه جستجوگرش را .. تلاش بی وقفه اش را برای کشف کردن دور و اطرافش ... میل تمام نشدنی اش به بازی  ... ولع بی اندازه اش برای یادگیری ... علاقه فراوانش برای رسیدن به استقلال در خوردن ، پوشیدن ، راه رفتن و. .. دنیای انحصاری که مختص خودش است و بس و در آن دنیا غیر از شادی و هیجان هیچ غمی راه ندارد ...   و تازه می ...
10 بهمن 1389

برای دستگرمی

با سلام چند روزیه که نتونستم یه سری به اینجا بزنم چون خیلی درگیری داشتم . یه روز درمیون هم اومد سرکار .. تازه اینترنت اداره هم خیلی افتضاح شده سرعتش در حد حرکت فولکس شده ..توی خونه هم که امان از دست این نیکا خانوم مریضی نیکا خیلی بهتر شده ولی حالا من مریضم .. سرمای شدیدی خوردم که از بچگی تا بحال نخورده بودم و امروز هم خونه هستم فعلاً اینو داشته باشین تا بعد .. خیلی هم ممنون از احوالپرسی های همه دوستای عزیزم   ...
9 بهمن 1389

شیطنت آغاز می شود

سلام سلام من امروز اومدم سرکار و نیکا رو گذاشتم خونه مامانم .. خدا رو شکر حالش خیلی بهتر شده ولی هنوز سرفه می کنه .... باز امروز شیطنت را از سر گرفته و به گفته مامانم جبران چند روز غیبتشو داره می کنه ... نیکای نازم امیدوارم همیشه شیطون و سرحال باشی و هیچوقت مریض نشی که مامانی دلش کباب می شد وقتی می دید توان از جا بلند شدن هم نداشتی ... در ضمن دو روزه که نیکا خانوم ما سیزده ماهش هم تموم شده و وارد ما ه چهارده زندگیش شده .. هنوز از راه رفتن خبری نیست و فعلاً با سرعت نور همه جا رو چهار دست و پا طی می کنند و از دیوار راست هم می گیره وای می ایسته و می خواد بالا بره ... خلاصه تا دلتون بخواد شیرین شده و همه رو کلی سرگرم می کنه...
4 بهمن 1389

تولد من و مریضی نیکا

سلام عزیز دلم الان چهار روزه که تو مریضی و مامانی اصلاً دل و دماغ نداره .. چون توی این یکسال تو هیچ وقت اینجوری مریض نشده بودی و دل مامان برای اون سرفه هایی که می کنی کباب می شه عزیزم .. من الان سه روزه که خونم چون می خواستم خودم ازت مواظبت کنم تا زودتر خوب بشی ولی تو به هیچ چی لب نمی زنی و مامانی ناراحته ...اون لپای قشنگت کلی توی این چند روز آب شده عزیزم ...خدایا ازت خواهش می کنم هیچ نی نی هیچ وقت مریض نشه و نیکای ناز ما هم حالش زودتر خوب شه .... خدایا خیلی دوستت دارم راستی امروز روز تولد مامانیه و مامانی اصلا حوصله نداره چون تو مریضی .... امروز دومین تولد مامانیه که تو هم هستی ... تا قبل از اینکه تو بدنیا بیای فکر می کردم روز تو...
3 بهمن 1389
1